سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.::.تنها ترین دوست!واسه همیشه.::.

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

دیشب با خدا دعوایم شد ......
با هم قهر کردیم .....فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد......
­ رفتم گوشه ای نشستم .... چند قطره اشک ریختم..... و خوابم برد
صبح که بیدار شدم .... مادرم گفت...
نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارونی " می آمد ....!!

 


نوشته شده در دوشنبه 92/3/6ساعت 7:31 عصر توسط ღآرش قلخانیღ نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت